نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





معنی زندگی!

 

زندگی معنی پیچیده ای نداره،

                  همین که توباشی تمام زندگیه


[+] نوشته شده توسط Tanha در 10:27 | |







هم نفس

                            

                زندگی بهانه است!

                                          من هوارا به امیدهم نفسی باتو تنفس می کنم

                                              


[+] نوشته شده توسط Tanha در 10:17 | |







عدل


[+] نوشته شده توسط Tanha در 22:28 | |







وفاداری

 


[+] نوشته شده توسط Tanha در 20:23 | |







باور


آدمها می آیند
خودشان را نشان میدهند
اصرار میکنند !
برای اثبات بودنشان و ماندنشان...
اصرار میکنند که تو نیز باشی همراهشان
همان آدمها ، وقتی که پذیرفتی بودنشان را
وقتی که باورشان کردی ،
به سادگی
میروند
و تو میمانی با باوری که..

.

 


[+] نوشته شده توسط Tanha در 20:22 | |







دوست دارم

اگه کسی بهت گفت دوست دارم تحقیق کن شاید تکه کلامش باشه !!!


[+] نوشته شده توسط Tanha در 20:19 | |







گاهی


[+] نوشته شده توسط Tanha در 20:17 | |







قضاوت


مرد جوانی به نزد " ذوالنون مصری " آمد و شروع کرد به بدگویی از صوفیان .
ذوالنون انگشتری را از انگشتش بیرون آورد و به مرد داد و گفت : این انگشتر را به بازار دست فروشان ببر و ببین قیمت آن چقدر است ؟
مرد انگشتر را به بازار دست فروشان برد ولی هیچ کس حاضر نشد بیشتر از یک سکه نقره برای آن بپردازد .
مرد دوباره نزد ذوالنون آمد و جریان را برای او تعریف کرد .
ذوالنون در جواب به مرد گفت : حالا انگشتر را به بازار جواهر فروشان ببر و ببین آنجا قیمت آن چقدر است .
در بازار جواهر فروشان انگشتر را به قیمت هزار سکه طلا می خریدند !

مرد شگفت زده نزد ذوالنون بازگشت و او را از قیمت پیشنهادی بازار جواهر فروشان مطلع ساخت .
پس ذوالنون به او گفت : دانش و اطلاعات تو از صوفیان به اندازه اطلاعات فروشندگان بازار دست فروشان از این انگشتر جواهر است .

قدر زر زرگر شناسد ؛ قدر گوهر ، گوهری !

نتیجه اخلاقی : هرگز ناآگاهانه قضاوت نکنیم ، چرا که قدر زر زرگر شناسد ؛ قدر گوهر ، گوهری !


[+] نوشته شده توسط Tanha در 20:12 | |







عید شما مبارک


[+] نوشته شده توسط در 14:41 | |











همیشه از چوب خدا ترسوندنمون

اما حتی یک بار هم

به بوس خدا امیدوارمون نکردن


[+] نوشته شده توسط در 15:46 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد